هرزه کوچولوی ضعیف[p8]
از زبان نویسنده
بعد یک ساعت مایکی بر میگرده خونه و میره اتاقش که می بینه ا/ت رو تخت خوابش برده پس مایکی میره و کنارش دراز میکشه و از پشت بغلش میکنه و میخوابن.
فردای اون روز
ا/ت:م..مایکیی دارم له میشم میشه ولم کنیی؟(اذیت شدن)
مایکی:تو که نمیخوای منو عصبی کنی؟
ا/ت:ن..نه
مایکی:پس سکوت و رعایت کن چون میخوام بخوابم
ا/ت:(حرص خوردنننن)
از زبان نویسنده
و مایکی دوباره میخوابه
یکی دوساعت بعد مایکی ا/ت و ول میکنه و بیدار میشه میره که صبحونه بخوره...
بعد صبحانه..
مایکی:کاکچو؟
کاکچو:بله قربان؟
مایکی برو بگو هرزه کوچولو بیاد پایین کارش دارم..
کاکچو:هرزه کوچولو؟
مایکی:ینی انقد خری؟💢
کاکچو:نه قربان متوجه شدم الان میگم بیاد
کاکچو:(در زدن تق تق تق)
ا/ت:بله؟
کاکچو:ا/ت چان رئیس کارت داره گفت که بری پایین
ا/ت:باشه تو برو منم الان میام پایین(استرس)
ادامه پارت بعد دقایقی بعد..
بعد یک ساعت مایکی بر میگرده خونه و میره اتاقش که می بینه ا/ت رو تخت خوابش برده پس مایکی میره و کنارش دراز میکشه و از پشت بغلش میکنه و میخوابن.
فردای اون روز
ا/ت:م..مایکیی دارم له میشم میشه ولم کنیی؟(اذیت شدن)
مایکی:تو که نمیخوای منو عصبی کنی؟
ا/ت:ن..نه
مایکی:پس سکوت و رعایت کن چون میخوام بخوابم
ا/ت:(حرص خوردنننن)
از زبان نویسنده
و مایکی دوباره میخوابه
یکی دوساعت بعد مایکی ا/ت و ول میکنه و بیدار میشه میره که صبحونه بخوره...
بعد صبحانه..
مایکی:کاکچو؟
کاکچو:بله قربان؟
مایکی برو بگو هرزه کوچولو بیاد پایین کارش دارم..
کاکچو:هرزه کوچولو؟
مایکی:ینی انقد خری؟💢
کاکچو:نه قربان متوجه شدم الان میگم بیاد
کاکچو:(در زدن تق تق تق)
ا/ت:بله؟
کاکچو:ا/ت چان رئیس کارت داره گفت که بری پایین
ا/ت:باشه تو برو منم الان میام پایین(استرس)
ادامه پارت بعد دقایقی بعد..
۴.۹k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.